یک زن هرگز از ابراز عشقهای مرد زندگیش خسته نخواهد شد.به زبان آوردن دوستت دارم موجب میشود که زن به عشق واقعی مرد زندگیش پی ببرد و آن را احساس کند.
-یک زن به دریافت عاشقانه چند شاخه گل ، هدایای کوچک و ابراز عشقهای بی اختیار ، عشق میورزد.
-زمانی که مردی به زنی چند شاخه گل تقدیم میکند و یا یادداشت های عاشقانه اش را نثارش میدارد ، به آن زن اجازه میدهد تا بداند تا چه اندازه منحصر به فرد است.
-وقتی زنی عاشق میشود ، احساس زیبایی و زنانگی در او به چندین برابر میرسد.
-نوازش یک زن به او قدرت و انگیزه برای زندگی کردن میبخشاید.
-یک زن همیشه دوست دارد از عشق همسرش نسبت به خودش مطمئن شود.
-پیش از اینکه زنی قادر به احساس عمیق برقراری رابطه جسمانی باشد ، به احساس عشق ، نوازش و ملاطفت نیاز دارد.
-زنان ابتدا کیمیای روح و عاطفه را احساس میکنند و بعد به کیمیای جسم پی میبرند.
-لحظاتی که مرد ، دستهای زنی را در دست میگیرد و او را لمس میکند ، لحظاتی هستند که زن به آنها عشق میورزد.
-هدف یک زن در برقراری رابطه جسمانی ، شور شهوانی نیست. بلکه مقصود او لذت بردن از صمیمیت ، عشق و ملاطفت در کنار شور جسمانی است.
-هنگامیکه زنی بداند فقط اوست که راه به قلب شریک زندگیش دارد ، در عرش سیر خواهد کرد.
-یک زن هرگز مشکلاتش را دسته بندی نمیکند ، در صورتی که زمانی که غمگین و ناراحت باشد ، تمامیمشکلاتش از کوچک و بزرگ به دلش هجوم میآورند.
-یک زن هنگامیسکوت میکند که دردهای نهفته در دلش بسیار عمیق است و یا اینکه به مرد مقابلش آنقدر اعتماد ندارد که سخن دل با او بگوید.
-وقتی مردی با دلسوزی و توجه به مشکلات زن گوش میسپارد و از ارائه راه حل میپرهیزد ، احساس عشق و بلوغ را در او دو چندان میکند.
-مردان و زنان در برابر فشارهای عصبی واکنش های متفاوتی از خود نشان میدهند.دراینگونه مواقع زن نیازمند نزدیکی و درک طرف مقابلش میباشد ، در صورتی که مرد به تنهایی احتیاج دارد.
-هنگامیکه اظهارات و اعمال زنی بیهوده تلقی میگردد ، او برای مطرح شدن شروع به ابراز نظریات مخالف و عدم توافق میکند.
-به جرات میتوان گفت به جز در موارد انگشت شماری ، هیچ چیز بیش از سخن گفتن بر علیه یک زن به او آسیب نمیرساند.
-زن درست مثل یک موج است ، به هنگامیکه عشق در قلبش به ظهور مینشیند ، اعتماد به نفسش در حرکتی مواج به اوج میرسد.
-هنگامیکه موج احساسات یک زن به اوج میرسد ، به هیچ عنوان محدودیتی در ارائه عشق نمیبیند.
-مردها همواره باید بدانند که هر گاه زنی رنج و عصبانیت خود را بیرون بریزد و آشکار نماید ، احساس آسایش و آرامش بیشتری میکند.
-این نکته را به خاطر بسپارید که هر گاه زنی در اوج فوران خشم و غم قرار گرفته باشد ، به هیچ عنوان تقصیری را به گردن نمیگیرد.
-وقتی زنی از موضوعی میرنجد ، مرد باید ضمن همدردی با او نشان دهد که برای غم او نگران است ، سپس سکوت اختیار کند تا آن زن بتواند احساس همدردی اش را حس کند.
-دردناک ترین مسائل برای بعضی از زنان ، عدم پذیرش ، قضاوت نادرست و ترک شدن است ، چراکه امکان دارد این باورها در عمق ضمیر ناخودآگاهشان آنان را به سوی این تصور نادرست سوق دهد که لیاقتشان بیش از این نیست.
-ماهیت یک زن ، درخواست تایید امور است.
-در صورتی که مردی در مقابل پیشنهادات یک زن از خود مقاومت نشان دهد ، زن با این حال که مفهوم این مقاومت را درک میکند ، اما هیچ گونه توجهی به آن نشان نمیدهد.ولی در این زمان احساس میکند که مرد به او احترام نمیگذارد.
-بسیاری از زنان به این علت که نمیخواهند کسی ایشان را نیازمند بداند ، نیازهایشان را انکار میکنند.
-حتی در صورتی که زنی بپندارد نیازها و خواسته هایش برآورده نخواهند شد ، اجتناب از بیان آنها و قصد انجام دادن تمام کارها به تنهایی ، اشتباه بزرگی است.
-یک زن باید بیاموزد که چطور نیازها و تمایلات خود را بدون نکوهش و یا تزلزل ابراز دارد و این نکته از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
-امروزه بسیاری از زنان از اینکه عشق میورزند ، اما در عوض چیزی دریافت نمیکنند ، رنج میکشند ، آنان به دنبال وقفه ای میگردند تا در این زمان تنها به خود بیندیشند و توجه کنند و در خلال آن وجودشان را بهتر کنکاش و کشف کنند.
-یک زن جوان در اوج جوانی مایل است برای برآوردن تمایلات شریک زندگیش خودش را فدا کند.
-یک زن بطور ذاتی از توانایی نامحدودی در شاداب ساختن دیگران برخوردار است .اما وقتی آن زن لبخند میزند ، لبخندش به این معنا نیست که در اوج شادابی و خوشحالی قرار دارد.
-همیشه زنان به همان اندازه ای که در توان دارند.بخشش میکنند و در این زمان به خاطر میآورند هنگامیکه آنان به بخشش نیاز داشتند ، تا حدودی کمتر از این اندازه ، به ایشان بخشیده شده است.
-اغلب زنان با آنچه همسرشان میخواهد به راحتی موافقت میکنند ، اما این کار به این معنا نیست که خواسته همسرشان دقیقا همان باشد که آنان میخواهند.
-یک زن ، هرگز به کارهای خودش و همسرش امتیاز نمیدهد ، بلکه شوهرش را آزاد میگذارد و تصور میکند او نیز به همین ترتبیب آزادش گذاشته است.
-وقتی زنی به ثبت امتیازات میپردازد ، ممکن است موضوع بسیار کوچکی در نظرش به اندازه امری بسیار بزرگ به شمار آید.پس امکان دارد یک شاخه گل سرخ بتواند برای شما امتیازات فراوانی به همراه داشته باشد.
چه لذتی داره بعد از دو سال پسورد وبلاگتو پیدا کنی . دو سال فکرم به جایی نرسید و قربونش برم بلاگ اسکای هم شوخی اش گل کرده بود و هی سوالهای عوضی می کرد که اصلا خودش هم خبر نداشت . من نام سگم را به عنوان سوال امنیتی دادم و اون هی می پرسید کدوم مدرسه بودی!!!
بالاخره بعد از دو سال اونو که توی یه تیکه کاغذ پیدا کردم .
وبلاگ یه جورایی به تاریخ خودش مباهات می کنه حالا نوشته هاش جای خودش . دیگه گمش نمیکنم .
مسعود ده نمکی را همه می شناسند چه از روزی که با انصار حزب الله و چه روزهایی که به نام روزنامه نگار فعال بود . او پس از مدتی عرصه سینما را برای طرح عقایدش مناسب تر دیده و با فیلم اخراجیها پای به عرصه سینما گذاشت و اتفاقا مورد استقبال مردم هم قرار گرفت .
مقاله زیر از سایت ایشان است و به خوبی نشان از جهت گیری فکری وی دارد ..
نمیدانم حسن نویسندگی در مملکتی که هفتاد میلیون کارشناس سیاسی داریم چیه؟
پس فقط دو تا کار می شه انجام داد . اول نظرات خودتو بنویسی و بعد بری ببینی مردم چی گفتند.
یک نوشته توجه مرا خیلی جلب کرد که نمی دونم از کی هست اما قول می دم به محض پیدا کردنش حتما اسمشو بذارم .
چه کسی می گوید
که گرانی اینجاست؟؟؟؟؟
دوره ارزانی است!!!!!!!!!
چه شرافت ارزان.
تن عریان ازران.
و دروغ از همه چیز ارزانتر
آبرو قیمت یک تکهء نان
و چه تخفیف بزرگی خوردست
قیمت هر انسان......
چندسال قبل در نتایج کنکور سراسری دختران ایرانی توانستند نیمی از سهمیه دانشکاهها را به خود اختصاص دهند در آن روزها انهایی که سخت باور بودند میگفتند تصاحب پنجاه درصدی سهمیه دانشگاهها به خاطر رشته هایی است که مختص خانمها است اما سال بعد ده درصد هم بیشتر از سال قبل دانشجوی ورودی دانشگاهها را خانمها به خود اختصاص دادند. امسال پیش بینی می کنم که سهم خانمها به ۷۵٪ برسد . مبارکشان باد .
این رشد یک دلیل بیشتر ندارد . آنها زحمت میکشند، تلاش می کنند و به حقشان می رسند .
وقتی کمپین یک میلیون امضاء شروع به کار کرد کمتر کسی باور داشت که آنها تا اینجایی که هستند برسند . آنها آرام و با همان صبوری خاص خودشان شروع کردند. به خانه ها رفتند تا منظورشان را برای مردم روشن سازند. سخنرانی، جلسات و هر رفتار مدنی که به فکرتان برسد .
کار جمع آوری امضاء تمام نشده ولی با این اراده ای که از این جماعت سراغ دارم می دانم که تا آخر پیش خواهند رفت .
برسیم به اصل حرف . امروز سوم خرداد بود سالروز فتح خرمشهر . صلاح نیست دلیل بیاورم ولی می خواهم ایمان داشته باشید که این کار از آن کارهایی بود که تمام دنیا را میخکوب کرد . از آن کارهایی که فقط از ایرانی جماعت ساخته بود آن هم زمانی که خاکشان در تصرف دشمن باشد
به خاطر موجوداتی که از بیخ عرب تشریف دارند یک روز را به نام روز خلیج فارس گذاشتند . فوتبال دسته برتر هم با عنوان جام خلیج فارس برگزار می شود ماهی یکی دو تا کنفرانس هم بر پا می کنند تا این عربهای اونور آب خر فهم گردند که به قول قدیمی ها این مسجد جای .... نیست .
ملاحظه می فرمایید که اعتراض به غصب نام خلیج فارس برای مردم شده به کاری که همیشه باید در فکرش باشند عینهو مثل نماز مستحبی یا نماز قضا که هر زمان وقت گیرت آمد بایستی انجامش داد.
کانال وان هم امروز باعث بانی شد تا مردم یک بار دیگر به عشق اسم قشنگ خلیج همیشه فارس در برابر سفارت امارات دور هم جمع شوند و به اراجیف دولت امارات و بقیه عربهای م ش ن گ اعتراض کنند . امروز همه جمع شده بودند از دختر و پسر تا زن و شوهر از پدربزرگ تا ماذر بزرگ و نوه هایش و از سرباز ساده کلانتری بگیر تا افسر و اطلاعات و بسیج و ........... همه آمدند .
همه ایستاده بودند تا یک نفر آغاز کند که ناگهان دختری جوان در وسط خیابان ایستاد . دست در کیفش کرد کاغذی را بیرون کشید که شعاری بر آن نوشته بود. او اولین فریاد را بر سر آن عربها کشید و متعاقب آن فریاد اعتراض مردم آسمان تهران را در نوردید تا برود و برود به شهری که نام کشور بر خود نهاده . تا شیخ ممد که بر فرش ایرانی تکیه داده بشنود که زن پارسی چگونه پادشاهی می کند.
دختران جوان ایران همان شیران فلات ایرانند . زنانی که در همهء تاریخ ایران و ایرانی سهم دارند.
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت؛ من و مایی نکنیم.
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پر پر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
یادمان باشد اگر حال خوشی دست بداد
جز برای فرج یار دعایی نکنیم..!!
سالهاست که انتقاد از مسئولین به یکی از کارهای روزمره ما بدل شده است . این امر تا انجا پیش رفته که اکثر مردم از صبح تا شب مشغول انتقادند . اگر از درستی یا نادرستی این حرفها بگذریم به یک نکته بسیار مهم بر میخوریم و آن علاقه مردم به سرنوشت مملکت خودشان است چیزی که کمتر در کشورهای دیگر می بینیم . در کشورهای خیلی دموکراتیک مثل کشورهای اسکاندیناوی سیستم به نوعی است که تخلف در پایین ترین حد ممکن است و شخص یا گروه نمیتواند از قانون بگریزد.
در کشور گل و بلبل ما همه چیزش گل و بلبلی هست .یکی میلیاردها تومان اختلاس میکند اما نباید کسی نامش را اعلام کند چون هتک حرمت میشود ولی یک روزنامه اگر چیزی گفت که به مذاق آقایان خوش نیاید اول اعدامش می کنند (بخوانید تعطیل) بعد اگر عمری باقی بود محاکمه.
سی سال از انقلاب گذشته ولی کسی جرات ندارد بگوید از کجا آورده ای .
به جرات میتوان گفت دولت فعلی بی توجه ترین دولت به افکار عمومی است که تا به حال بر سر کار آمده است .این امر دلایل خاص خودش را دارد که بعدا به آن خواهیم پرداخت در این راستا خبرنامه امیرکبیر جملاتی را به نقل از مسئولین منتشر کرده که براستی جای تامل دارد.
با هم بخوانیم.
سردار رادان: “قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدن از مصادیق شرع است و تبرج به حساب می آید.”
آیتالله جوادی آملی: “دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند.”
حسنی، امام جمعه ارومیه: “اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد.”
امام جمعه شیراز: “گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.”
شکوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: “بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل میشود.”
قرائتی: “ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.”
احمدی نژاد: “ما یک کشور آزاد هستیم.”
سید حسین مرعشی: “احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست.”
امام جمعه تبریز: “علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.”
آیت الله خزعلی: “حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان میشود.”
احمدی نژاد: “در ایران همجنسگرا نداریم.”
آیت الله امینی، امام جمعه قم: “سنگسار باید علنی باشد.”
احمدی نژاد: “ایران قدرت اول جهان است.”
آیت الله حسنی: “اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشکلات کمبود گاز مرتفع می شود.”
وزیر مسکن: “ساکنان شهرهای بزرگ امیدی به خانه دار شدن نداشته باشند.”
وزارت اطلاعات: “سنجابهای جاسوس در مرز دستگیر شدند.”
احمدی نژاد: نفت را سر سفره مردم می آوریم، … بعد از انتخابات: “نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم.”
الهام، سخنگوی (وقت) دولت: “نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد.”
مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان آمادگی خود را برای تامین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.
اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه: “آلمانی ها اگر بشر بودند یک زن رقاص رئیسشان نمی شد.”
احمدی نژاد: ” اینها …. به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.”
علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: “با شکلات راضی نمی شویم.”
لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: “در سرزمین اسلامی نباید یک مریض زن بدست نامحرم مداوا شود.”
شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: “کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است.”
سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: “دولت مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود.”
وزیر کشور (در مورد انتخابات): ” آنقدر که به فکر آفتابه لگن هستیم به فکر تقویت محتوای برنامه ها نیستیم.”
احمدی نژاد: “امریکا به ایران حمله نمی کند چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم.”
احمدی نژاد: “یه دختر بچه دو ساله … زبونشنون اسپانیولیه .. یه نیگاه کرد به من، گفت: “این محموده ، این محموده.”
احمدی نژاد: “یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما ..خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم.”
احمدی نژاد: “دختر ۱۶ ساله ای در خونه شون انرژی هسته ای را کشف کرده.”
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت: “رواج بی بندو باری در یک جامعه باعث بروز زلزله می گردد.”
و از خداوند عشق را طلب کردم تا به من بیاموزد دیگر گونه دوست داشتن را . دوست داشتنی بی توقع؛ خالصانه و به طراوت بهار . عشقی به پاکی باران بهاری و شادابی روز نو تا عاشقانه ترین درودهایم را در زیباترین روزها پیشکشتان کنم.
هر سالتان سراسر عشق
این جملات زیبا را دوست بسیار عزیزم زرتشت بانو به مناسبت آغاز سال جدید برایم فرستاد و آنچنان در قلبم نشست که ترجیح دادم شما هم با من در این احساس شریک باشید .
سال ۸۶ هم گذشت سالی که برای همه ما پر از شادی و غم بود . خیلی ها در این سال عاشق ماندند و خیلی ها هم عاشق شدند هر چند دل خیلی ها هم شکست اما خدا به بنده خودش یاد داده که بعضی چیزها را بهتر است فراموش کنندمثل از دست دادن کسانی که دوستشان داشتیم.
راستی راستی آن نیمه گمشده ما کجاست؟چرا فکر می کنیم همسایه؛ فامیل یا همشهری ما همان نیمه گمشده ماست. مثلا در بین میلیاردها آدم روی زمین دختر همسایه یا آن پسر همشهری ما را میفهمد؟
همیشه از خدا خواستم مرا عاشق نگه دارد و عاشق بمیراند .
سربلند و سرافراز باشید.
گمان کنم ناف مرابا قیچی عشق بریدند چون که از بچگی عاشق پیشه بودم .یکی از بستگان امسال رفت کلاس سوم ابتدایی وبا دیدن این قضیه بیا د خاطره جالبی افتادم که بیشتر به یک قصه می ماند و شاید داستان اولین عشق نام مناسبی برای این خاطره باشد .
تازه هشت سالم تمام شده بود و از نظر قد و قامت وسط کلاس جای من بود و با مقایسه معلمهای قبلیم این از همه آنها جوانتر بود . ماه اول اصلا حواسم به اون نبود و تمام آن ماه صرف کتک کاری و بزن بزن برای رو کم کنی و گرفتن زهر چشم از تازه واردین گذشت. از ماه دوم وقتی که به خانم معلم نگاه می کردم احساس میکردم حالم یه جوری میشه .دلم میخواست فقط نگاش کنم . میدونستم یه چیزیم هست ولی اینقدر خنگ بودم که نمی دونستم چیه تا یک شب توی خونه بودم که مادرم داشت برای بابام تعریف میکرد که مهین دختر همسایه ما عاشق پسر صاحب خانه شده و میخواد باهاش عروسی کنه . مامان از این وصلت راضی نبود و بابا می گفت عشق که دارا و ندار حالیش نیست ، بزرگتر کوچیکتر نمی شناسه ،.
واااااااااااای پس منم عاشقم و خودم خبر ندارم؟ از آن روز به بعد اخلاقم کلا برگشت مثل آدم بزرگا لباس میپوشیدم و به موهام میرسیدم و عطر بابامو کف میرفتم تا شاید بزدگتر جلوه کنم وخدا را چه دیدی ، شاید میل خانم معلم به ما برگشت . تو مدرسه که لای کتابو باز نمی کردم و فقط به عشقم خیره میشدم تا دلم از دیدنش سیر بشه ولی این دل صاب مرده مگه سیر مونی داشت ولی خونه که میرفتم تا هر ساعتی که لازم بود درسامو میخوندم تا فردا که میرم پیشش بتونم جواب بدم . شاید باور نکنید من کتاب فارسی را از بر بودم تا اگر به من گفت بخوان بتوانم صورت قشنگش را ببینم و در ضمن فارسی هم خوانده باشم . بدبختانه بلد نبودم که آدم با عشقش چیکار باید بکنه یا نمیدونستم که این وقتها باید نامه عاشقانه نوشت و از شعر کمک کرفت ولی معنی مواظبت از ناموس را بلد بودم و هر وقت زنگ میخورد عشق خودم را تا دم دفتر اسکورت می کردم و کافی بود تنه یکه از بچه ها به ناموسم بخوره که اگر تنهایی حریفش می شدم فی الفور ادبش میکردم و اگر طرف کلاس پنجمی بود با کمک دوستان یه جایی گیرش می انداختیم و چنان می کردیم که هیچوقت طرف عشق من پیداش نشه .
راستی راستی چه حالی میداد این عشق . خودم را چنان صاحب نظر می دانستم که به مامان وبابام ایراد میگرفتم که این جه طرز رفتار با هم است و بیچاره این دو نفر که فکر می کردند من هر چیزیم ممکنه باشه الا عاشق بودن . خودمونیم حفاظت از ناموس در آن سالها با این همکلاسیهای زبون نفهم و بی احساس کار خیلی سختی بود مثلا باید چار چشمی مراقب بودم تا کسی مداد یا دفترش نیفته زیر میز که در حالت عادی یک دقیقه وقت میبرد تا بیاریش بالا . اگر طرف نزدیک به من بود خودم به سرعت میرفتم زیر میز و می آوردمش بالا و در عین حال با یک چشم غره حالیش میکردم که خر خودتی و اگر طرف با من فاصله داشت بایستی حساب میکرد که با لباس سالم به منزلش نخواهد رسید .
اولین بوسه عاشقانه
خدا پدر بزرگمو بیامرزه اون باغی داشت که اطرافش پر از گل نرگس بود و من هم شنیده بودم که باید به معشوق گل داد تا عشق پایدار بمونه . من هم تمام سلیقه خودم را به کار بستم و یک دسته گل ردیف کردم که عطرش همه را مست می کرد اونو گذاشتم توی کیفم و رفتم مدرسه . و قتی خانم معلم وارد راهرو شد قلبم تلپ تلپ میزد صورتم شده بود عینهو لبو، داغ و قرمز رفتم جلو و گفتم این را برای شما آوردم . احساس میکردم همه جا سکوت است اونم ساکت بود و به گل نگاه می کرد ناگهان لبخندی زد و گل را بو کرد و گفت چقدر قشنگه، عزیزم این گل را از کجا آوردی و منم بادی به غبغب انداختم و گفتم از باغ خودمان و دیدم که خم شد و آرام مرا بوسید . دلم میخواست زمان حرکت نکنه تا این بوسه هیچوقت تمام نشه ولی تمام شد. آنروز بال بال زدم تا رسیدم خونه بوی ماتیکش رو صورتم مونده بود و من تا دو روز صورتم را نشستم مبادا که جای بوسه گم بشه ولی ننه جان در یک حرکت انقلابی منو غافلگیر کرد و صورتم را بزور شست.
از آنروز به بعد هفته ای نبود که گل نبرم ولی نمیدانم چرا از آن ماچ خبری نبودبه خودم گفتم شاید گل ایراد داره بنا بر این آن را اساسی تر کردم ولی از ماچ خبری نبود. گفتم شاید از همکلاسیهام خجالت می کشه ولی این هم نبود . منم حاضر نبودم عشق آسمانی خودم برای یک لحظه ترک کنم ولی زمان با من دشمن بود و سال تحصیلی به سرعت رو به پایان بود تا آن روز بزرگ.
روزهای امتحان دادن بود و من ماتم گرفته بودم که با ندیدنش چه کنم آن روز حس کردم دیگر نخواهمش دید پس با خودم گفتم امروز هر جور شده در کنارش خواهم ماند . وقتی که آمد سلامی کردم پشت سرش مثل گربه کوره عطرش را بو می کشیدم و میرفتم اون رفت توی دفتر و من هم دم در ایستادم و عشقم را دید میزدم که ناگهان گوشم سوخت . دیدم که ناظم هست . نتیجه کار هم یک اردنگی بود که حواله من شد تا بروم داخل کلاس ولی مگر از رو میرفتم؟ رفتم داخل حیاط و از پنجره محو خنده هایش بودم که آن گوش دیگرم آتیش گرفت . لامروت بد جور گوش منو پیچونده بود و همینطور گوش بیچاره را گرفت و تا داخل کلاس برد و با یک پس گردنی کارشو تمام کرد . خنده بچه ها بد جور منو به جوش آورد و پس از چند دقیقه گفتم بادا باد عاشقی این چیزا را هم داره آمدم بیرون به هوای آب خوردن ولی دیدم که عشقم توی دفتر نیست توی راهرو یا کلاسهای دیگر هم نبود رفتم دستشویی اونجا هم نبود . همینطور نا امیدانه به سمت کلاس می رفتم که صدای خنده دلبرانه او را از اتاق چاپ شنیدم . در بسته بود و گوشم را چسباندم که دست کم از شنیدن صدای نازش محروم نمانم . عشقم مشغول خواندن سوالات بود و دفتر دار هم مشغول نوشتن . خداییش در آن لحظه من فقط محو صدایش بودم و اصلا حواسم به سوالها نبود که حس کردم یکی در گوشم میگه میخوای بریم توی اتاق؟ برگشتم و دیدم همان ناظم بی همه چیز هست تا بخوام بجنبم منو گرفت و شروع کرد به زدن حالا مگه ول میکرد؟ سرتونو درد نیارم تا پایان امتحانات در دفتر زندانی بودم و پس از رفتن بچه ها با وساطت عشقم و یکی دو تا پارتی دیگه از من جداگانه امتحان گرفته شد که توانستیم از آن معرکه جان سالم در ببریم. مهر ماه با دیدن قیافه بی ریخت معلم کلاس چهارم بی اختیار به یاد عشقم افتادم و رفتم کلاس سوم که دیدم آنجا نیست. به جای دیگری منتقل شده بود.
اولین عشق زود از سرم پرید ولی خاطره شیرینش همیشه با من ماند.اضافه کنم که تا بزرگ شدنم چندین بار عاشق شدم که هر کدام از عشق قبلی پر سوزتر بود و کم کم قصه اونا را هم برایتان خواهم نوشت.
شما چی؟ اولین بار کی عاشق شدین؟